لینکهای قابل دسترسی

خبر فوری
جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ ایران ۰۱:۴۱

مجید رهنما، نخستین وزیر علوم و آموزش عالی ایران درگذشت


مجید رهنما (آذر ۱۳۰۳- فروردین ۱۳۹۴)
مجید رهنما (آذر ۱۳۰۳- فروردین ۱۳۹۴)

«شمعى در تاريكى بيفروزيد. خودِ اين شمع شويد، بدانيد كه خود مشعلى هستيد در تاريكى.»*

مجید رهنما، نویسنده، متفکر، دیپلمات، و بنیان‌گذار وزارت علوم و آموزش عالی روز سه شنبه ۱۴ آوریل در خانه خود در لیون فرانسه درگذشت.

مجید رهنما در آذرماه سال ۱۳۰۳ در تهران به دنیا آمد. پدرش زین العابدین رهنما، روزنامه نگار (مدیر روزنامه ایران)، نویسنده (کتاب های پیامبر، زندگانی امام حسین، تفسیر قرآن و غیره) و دیپلمات ( وزیر مختار در فرانسه)، و مادرش زکیه حائری مازندرانی بود. مجید رهنما از سوی پدر و مادر نوه آیت الله العظمی زین العابدین حائری مازندرانی از مجتهدان جامع الشرایط در نجف بود.

برادرانش حمید و فریدون و خواهرش آذر، پیش از او درگذشتند و اکنون تنها فریده، کوچک‌ترین خواهر از آنان باقی‌ست. از مجید رهنما دو پسر، کاوه و فرهاد، و یک دختر، پونه و نوه اش مایا، باقی مانده است. آقای رهنما در پانزده سال گذشته در لیون فرانسه با اَن، همسر فرانسویش، زندگی می کرد.

تحصیل و کار

مجید رهنما، درپی تبعید پدر در دوران رضاشاه، همراه با خانواده به بیروت رفت و تحصیلات خود را در بیروت و سپس در پاریس ادامه داد و از دانشگاه پاریس دکترای حقوق و اقتصاد گرفت.

در ۱۳۲۴ وارد وزارت خارجه شد و با پیمودن مراحل مختلف شغل دیپلماسی، تا مقام های معاونت این وزارت خانه و سفیرکبیر ایران در سوئیس و نماینده دائمی ایران در سازمان ملل متحد پیش رفت، که تا ۱۲ دوره پیاپی نمایندگی ایران را در این سازمان برعهده داشت.

او همچنین در سال ۱۹۵۹ کمیسر عالی سازمان ملل در رواندا و بوروندی برای انجام انتخابات آزاد و برگزاری رفراندومی بود که به استقلال این دو کشور انجامید. در سال های ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۸ در دانشگاه سازمان ملل تدریس می‌کرد و نیز نماینده مقیم سازمان ملل در مالی بود. یک بار نیز از سوی دولت فرانسه به عنوان کاندیدای دبیرکلی سازمان ملل پیشنهاد شد. آقای رهنما همچنین عضو هیئت اجرایی یونسکو بود که تا بازنشستگی در این مقام باقی ماند.

مجید رهنما نخستین وزیر علوم و آموزش عالی ایران و بنیان‌گذار این وزارت‌خانه (۱۳۴۶) بود و تا سال ۱۳۵۱ که از مقام خود استعفا داد، سرپرستی این وزارت خانه را برعهده داشت. در این دوران نهادهایی چون مؤسسه تحقیقات و برنامه ریزی علمی و آموزشی، مرکز خدمات کتابداری، و مرکز اسناد و مدارک ایران به همت و نظر او تأسیس شد.

او که از دوستان نزدیک ایوان ایلیچ بود، همچنین، مؤسسه «مطالعات توسعه درون زا» را، براساس آموزه‌های تربیتی و آموزشی پائولو فریره و ایوان ایلیچ بنا کرد و پس از استعفا از وزارت علوم و آموزش عالی، طرح آموزشی-عمرانی الشتر را در لرستان، همراه با گروهی از جوانان آرمان‌گرا و همیاری روستاییان، بر اساس نظرات ایلیچ و فریره به اجرا درآورد. پس از انقلاب ایران ناگزیر از ترک وطن شد. در پی بازنشستگی از یونسکو، به مدت شش سال در دانشگاه برکلی کالیفرنیا و سپس در کالج کلرمانت تدریس کرد و سپس به پاریس رفت و به تدریس در دانشگاه آمریکایی پاریس پرداخت.

آرا و نظرها

فعالیت های دیپلماتیک، همراه با تجربه‌هایش در جهان سوم، او را به تامل و نگرشی تازه به امر توسعه و به ویژه فقر کشاند و میان «فقر» و «فقیر» به تعریف توسعه‌گران رسمی سازمان‌های جهانی غربی، که به زعم او راه به فلاکت و ذلت می برد، با فقر خودخواسته به عنوان نوعی روش ساده و بی تکلف زندگی، و مهربان با حیات و محیط، تفاوت قائل شد. به نظر او سیاست‌های اقتصادگرای توسعه که از سوی سازمان‌های جهان اول بر کشورهای توسعه نیافته و جهان سومی، بدون توجه به ویژگی‌های انسانی و طبیعی آن‌ها، تحمیل و اعمال می‌شد، سبب به خطر افتادن و تضعیف شیوه های حمایتی زندگی مرسوم در فقر رفاقتی شد و جا به تسلط فلاکت داد. که با ازهم پاشیدن پیوندهای سنتی و حمایتی انسان‌ها در جامعه و خانواده، به خشونت و فزون‌طلبی و نفع پرستی دامن زده، و به نظر او عامل بروز بسیاری از فاجعه‌های خشونت بار و افراط‌گرایی شده، که امروز به نام ایدئولوژی‌های گوناگون یا انقلاب‌های متصف به صفت های مختلف شاهدشان هستیم.

«شكست الگوى كلاسيك انقلابى، كه از انقلاب فرانسه به ارث رسيده بود، قرن بيستم را در عين حال به قرن مطالعه‏ عمیقى در پديده‌‏هاى تغيير و انقلاب بدل كرد. بسيارى از پژوهشگران يا خواستاران تغييرات بنيادین در جوامع معاصر به فكر يافتن دلايل و ريشه‏‌هاى شكست و بازبينى سرنوشت انقلاب‏‌ها، به‏ ويژه انقلاب اكتبر افتادند؛ انقلابى كه نشان داد يكى از بزرگ‏ترين خطرهایی كه در کمین هرگونه تغيير اجتماعى اساسى نشسته، آنست كه انگيزه‏ تغيير با زندگى واقعى همه‏ افرادى كه خواهان آنند عجين نباشد، و نياز به تغيير بنيادى و انقلابى از اعماق وجود و جان افرادى كه درپی آنند برنیاید. اگر انگيزه‏ تغيير تنها از اراده‏ يك فرد يا جمع حکایت کند كه تنها براى بهبود وضع ديگران يا در جنگ با مفاهيمى كلى و مجرّد چون ظلم واستبداد يا فقر مبارزه مى‏‌كنند، روند تغيير دير يا زود با مشكل‌ها و مانع‌های جدّى درونى روبه‏‌رو خواهد شد. در برابر، روند تغيير هنگامى رشد سالم و طبيعى خود را به دست مى‏‌آورد كه موجود يا موجودهای زنده‏‌اى كه طالب آنند، در درجه‏ نخست آن را براى تغيير و شكوفا شدن وجود خود لازم بدانند، و هرچه لزوم اين تغيير با وضوح بيشتر و به نحوى درونى‏‌تر احساس شود، بختِ موفقيت و دوام آن بيشتر خواهد بود.»*

حاصل بیش از سی سال سلوک و تفکر و پژوهش و تجربه اندوزی او در این زمینه، هم در سازمان‌های رسمی و بین‌المللی و چه در کشورهای جهان سومی، در سال ۲۰۰۰، به صورت کتاب «وقتی فلاکت، فقر را می رانَد» در فرانسه منتشر شد و با اقبالی عظیم روبرو شد. تا آن جا که در کم‌تر از شش ماه تجدید چاپ و نسخه جیبی آن منتشر شد.

این کتاب که به بیش از ده زبان در جهان ترجمه شده، در ایران نیز با نام «آبروی فقر» به ترجمه فارسی درآمده و ده سالی ست که در انتظار دریافت اجازه نشر از وزارت ارشاد به سر می برد. از دیگر کتاب های او که به فارسی درآمده اند، می توان از «کشورهای آسیایی و آفریقایی»، «آموختن برای زیستن»، و «نگاهی نو به مفاهیم توسعه» یاد کرد.

در سال های پایانی عمر سخت بر نظریه اخلاق اسپینوزا و نظرات ژیل دلوز درباره انقلاب و تغییر تمرکز داشت و سرگرم نوشتن کتابی تازه درباره مفهوم اخلاق و انقلاب بود. اخلاق نه در معنای بایست- نبایست (morality)که از بیرون بر انسان تحمیل می شود و سلب کننده آزادی درونی و خلاقیت است، بلکه در معنای متفاوت Ethics، به عنوان اختیار ارزشی اصولی از درون برای زندگی روح که به خلاقیت و شکوفایی فرد و محیط خود و دیگران می انجامد.

«خوشبختانه، هر يك از ما، بى‏ آن‏كه منتظر تصورِ بس موهومِ دست‏يابى به «راه‏‌حل سياره‏‌اى» باشيم، مى‏‌توانيم راه‏‌هاى روشن‏‌ترى را كه بر واماندگان راه نيز پرتوى مى‌‏فشاند، بازبگشاييم. برحسب نقش و جايگاه ما در زندگانى، اين نور مى‏‌تواند كم‏‌رنگ يا پرتلألو باشد که همواره با دراز شدن دستى به نشانه‏ محبت و دوستى آغاز مى‏‌شود... هر يك از ما، بنابر خلق و خو و ميزان تعهدمان مى‏‌توانيم با گفتار، با كردار مستقيم يا غيرمستقيم، يا با براندازىِ سازنده، هر آن‏چه دل تنگ‌مان مى‏‌خواهد، انجام دهيم. اين، مرا به ياد سخنان كاردينال پائولو اواریستو آرنس اهل سائوپولو مى‏‌اندازد كه شجاعانه مى‏‌گفت، در اين دنياى مدرن «صداقت، براندازى است.»*

مجید رهنما به رغم شناخت کاملی که از پیچیدگی ها و نابسامانی های زندگی و انسان داشت، خود به سادگی‌ و روانی ای درونی و عمیق دست یافته بود که از امیدش به انسان و به آینده برمی‌آمد. امیدی که به هیچ روی از سر خوش‌بینی ناآگاهانه نبود، بلکه از خورشید نیازی درونی و الزامی به «نیکی»، نور و نیرو می گرفت. و بیان آن را در آخرین عبارت‌های کتاب «آبروی فقر» چنین آورده است:

«از او [ایوان ایلیچ] پرسيدم كه آيا به نظر او، امروز در جوامع بومى و جوامع صنعتى، فضاهای نيالوده‌‏اى وجود دارند كه در آن‏‌ها گونه‏‌هاى قديم کرامت، هنوزفرصت رشد و ابراز داشته باشند؟ فضاهايى كه بتوانند تجسم تغيير جهتى عظيم به سوى آينده‌‏اى پر اميد باشند؟ پاسخم داد: «آرى، چنين فضاهايى وجود دارند... هر يك از ما مى‏‌توانيم براى ديگرى سرچشمه نور و نيكى باشيم تا با كمى اسپاگتى آن را با هم قسمت كنيم». .. بعدها اين پاسخ را با عباراتى ديگر گفت: «شمعى در تاريكى بيفروزيد. خودِ اين شمع شويد، بدانيد كه خود مشعلى هستيد در تاريكى.»*

*از کتاب «آبروی فقر»، نوشته مجید رهنما.

XS
SM
MD
LG